شبهای دراز بی عبادت چه کنم؟
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟
گویند خدا گناه را می بخشد
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
به داشته هایت که بیندیشی دیگر چشم نخواهی داشت
به دست دیگری....
آرامش در دوست داشتن داشته هاست ...
در بخشش بی منت...
و در دعا برای دیگران...
خداوندا
مگذار حسد راهی بیابد به قلبهایمان..
که بی شک هرجا که وارد شد
خانه ای آراسته است زیبنده ی شیطان..
اسیرم کرده اند.
پیشترها جنگی بود .
دشمن رویارویی بود ، تیر وتفنگی بود ،
اسیر می شدند آدم ها ،
اسارت آن شکلی همه چیزش معلوم است .
هستند جنایتکارانی که بی اینکه جنگی باشد ،
آدم را اسیر بگیرند .اسمش اسیر گرفتن نیست .
آدم ربایی است .اسارتهای دیگر هم هست ،
که نه تاریخ آغازش پیداست ،نه نام آنکه اسیرت گرفته است
در خانه ام نشسته ام ، اما نه آزاد ،که اسیر که گروگان ،
اسیر وامی یا مالی یا کسی از نزدیکان
یا آرزوهای بی بنیاد ، یا آدمهای کج ، یا عشقهای موقتی
اسیری اسیری است .
چه فرقی می کند کی اسیرت کرده باشد وچرا ؟
تو همانی که میتوانی ، میتوانی صدا بزنی ،
بعد بگویی حالا دیگر اسیر نیستی ، برو
و من بعد از شنیدنش مثل اسب زین کرده
و افسار در دشت های باز و زیر رگبار بهار ،
حس کنم اسیر نبودنم را
خدایا
ببخش که یک عمر
عاشقانه هایم را
خرج این و آن کردم!
و به تو فقط یک مشت خمیازه و
کسلی و بی حوصلگی
تحویل دادم!